استاد دکتر انوشه (رحمةالله علیه) که ارادتمند در دهه ی 70 مدت پنج ماه با دانشنامه ی ادب فارسی شان همکاری ودر محضرشان کسب تجربه و دانش اندوزی کردم چهره ای شناخته شده برای مجامع فرهنگی ـ ادبی ایران و جهان بود.
مرا استاد دکتر علی بلوکباشی ـ که قرار بود افتخارهمکاری با ایشان را در دانشنامه ی ایران زمین داشته باشم ؛ اما مقدمات امور دانشنامه ی مذکور تا سال 81به طول انجامید ـ به استاد فقید معرفی کرد....
ایشان خود را به آب و آتش می زد تا آخر هر ماه بتواند حق التحریر کسانی را که با دانشنامه همکاری می کردند بپردازد.
آخر سر هم در جلسه ای که همه ی همکاران دانشنامه حضور داشتند با صدایی لرزان و چشمانی که اشک در آن حلقه زده بود فرمود: از ماه آینده توان پرداخت حق التحریر احدی از دوستان همکار را هم نخواهم داشت.هر عزیزی که خواست افتخاری همکاری کند قدمش روی چشم...
از هفده نفر همکار حاضر در جلسه ی آخر ـ که به تعبیری جلسه ی تودیع بود ـ فقط سه نفر که امکانات مالی خوبی داشتند ماندند تا همکار افتخاری دانشنامه باشند و بقیه قطع همکاری کردند که ارادتمند نیز جزو این گروه بودم!
مدتها گذشت.یک روز که استاد دکتر ناصر تکمیل همایون به تحریریه ی روزنامه ی اطلاعات آمده بود از وی جویای حال استاد انوشه و دانشنامه ی ادب فارسی شدم.ایشان گفت:اکنون فقط علی مانده است وحوضش!دکتر انوشه به تنهایی به امور دانشنامه رسیدگی می کند! آنجا بود که پی بردم آن سه نفر هم که همکاری افتخاری با دانشنامه داشتند دوام نیاورده اند.
غفرالله لنا و له .... بیامرزد خدا ما را و او را.
***
دانشی مردا! سلام گرم من
بر تو بادا کز همه خوبان سری
کشور جان را که دل پاتخت اوست
پادشاهی خبره ، نیکو رهبری
تنگه ی دریای دل در سینه ام
چشم آن دارد که از آن بگذری
رهزن دین و دل ما جز تونیست
گر به معنا در حقیقت بنگری
حرمت نام تونگذارد که من
حلقه سازم چشم بر دیگر دری
سر به چوگان تو چون گوی افکنم
سرورا! آن را نگیری سرسری
نیست در دانشگه هفتاد ملک
اوستادی چون تو و دانشوری
اختر بختم اگر تابان شود
در دلم از عشقت افتد اخگری
نظم مطلوب کمالات تو را
شرح دادن نیست کافی دفتری
وقت من خوش باد زیرا چون تو را
در صراط عشق دیدم یاوری
شادمان ِ جاودان خواهم تو را
جنب اوقات خوش نیکوتری
هفت شهر عشق را با جلوه ات
نوربخش از باختر تا خاوری.
1378/2/4
بازدید امروز: 334
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825404